چه حال بدی داشتم این چند روز دوباره حس بیخود بودن اومده بود دنبالم کوچک بودن خونه خفم میکرد نفس نداشتم حال نداشتم حوصله نداشتم . خبرای بد ازارم میداد. پشت هم خبر بد شنیدم شوک بهم وارد شد. دندونامو بیشتر روهم میکوبیدم و میسایید تو خواب دندون قروچه هام بیشتر و بیشتر شده. صبح که بیدار میشم میبینم بورس سقوط کرده یه شجاع دل ترور شده یه عالمه نخبه و دکتر مهندس از بین رفتن و هزارتا خبر بد دیگه. اگر دوستم امروز از گلیش عکس نمیداد الان این روحیه ی خوبو نداشتم.نداشتم منبع
درباره این سایت