روز 17آذر بود از اون حال بد ها اومدهبود سراغم داشتم کلافه میشدم بارون میزد هوا وحشتناک سرد. شب قرار بود برم کنسرت بهنام بانی همراه شوهر ولی یه دردی تو وجودم داشتم عین خوره روحمو چنگ میزد. ساعت3بلند شدم دست مادرمو گرفتم گفتم بریم آرایشگاه. کاملا یهویی و فوری عین آدمای عجول. گفتم موهامو بزن کامل از ته کوتاه کن هرچی کوتاه تر بهتر . آرایشگره اولش هنگ بود ولی شروع کرد موهام کاملا پسرونه شده بود. گفتم حالا اصلاح کن ابروهامو صورتمو.گفتم منبع
درباره این سایت