مامانم زنگ زده میگه میخوام باهات م کنم. گفتم خیر باشه بفرما میگه عمه هات و مادربزرگت میخوان بیان باغ منم حوصله شونو ندارم بابات میگه ؟ن حوصله طیبه رو ندارم هی باید به بچه هاش بگم بشین نکن دست نزن یا جروبحثم بشه اعصابم نمیکشه پاشو برگردیم خونه. گفتم عجب خیری خخخ خودتون میدونید وقتی میدونی بعد رفتنشون باید بشینی حرص بخوری خب برگرد که نیان و اعصابت بهم نریزه . من که فامیلارو گذاشتم کنار توهم کم کم به حرفم میرسی گفت راست میگی باید بهشون رو ندم و پایان.میگه منبع
درباره این سایت